mokhatab khas
پاکت سیگار...ضربه ای به زیرسیگار...وپریدن یک نخ سیگار ازجلد زرورقی...ان را بادوانگشت بیرون میکشد...وبا اتشی که سرد تر از اتش جهنم زندگی اش است روشن میکند...وهمزمان پک میزند...عمیق...باهمه ی رگ و پی تنش ...سرسیگار سرخ و داغ میشود....وقلب او ابی و خنک ...طعم گسش اول هنجره اش را خراش میدهد وبعد از ان قلبش را به هم می فشارد ...وفیلتر سیگار شکلاتی دهانش را خوش طعم میکند ....اما همزمان طعم تلخ دود اخم هایش را در هم میکشاند ....اما چیست این لذتی که باعث میشود پک دوم را محکم تر بزند ....وخط اخمی بین پلک هایش بنشاند ....بوی شکلات داغ اطرافش را پر میکند ...همان بوی که سال هاست اتاقش را عطر اگین کرده است ...همان بویی که سالهاست همراه عطر هایش شده بود ...باز هم پک دیگر...باز اسیر لذت میشود...در این لذت کسی را سهیم نمیکند ....مگر کسی که لذت چشیدنش را تجربه کرده باشد ...و درکش کند ...پک بعدی را لطیف تر میکشد ....وباز هم توی ذهنش نه در واقعیت :(اهایی شما...شمایی که نمیدانید من کیستم ... چی هستم ...در ذهنم و در دلم چه میگذرد ...چرا ادعایتان میشود ؟....فکر میکنید هر چه زندگی را تلخ تر کنید بر من سخت تر میگذرد؟...سخت در اشتباهید...زندگی من تلخ است اما به تلخی یک پاکت سیگار ....تلخ و پر از لذت که حاضر نیستم در ان سهیمتان کنم ... این تلخی و ان همه لذت همه متعلق به من است ... تا اخرین لحظه زندگیم ....اوست شاه جوانمردی که هرگز و هرگز با ناجوانی مردی کسی را روی کرسی قضاوت نمینشاند ....اما سالهاست خودش را روی کرسی نشانده اند دم به دم حکم اعدامش را میدهند طناب به دور گلویش حلقه میکنند ....جانش را از هنجره اش بیرون میکشانند ....و لحظه ی اخر دستور ایست میدهند ....
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ممنون عزیزم
Power By:
LoxBlog.Com |